دلتنگی....

کی میخوای بگی دوست دارم؟؟؟؟

گاهی دلت میگیره

گاهی بیخودی دلت میخواد گریه کنی

اما ...................هیچ کس نیس بپرسه چته؟

خدایا تو این دنیای عجیب و غریبت هیچ کسو ندارم باهاش دردامو تقسیم کنم

هیچ کس

اقلا تو باهام حرف بزن

خدایا تنهام

درس عین خودت

پس بیا هر جفتمون از این تنهایی درآیم

همه میگن هستم

پای همه چیزت

اما به خودت قسم فقط پای شادیامن

هر وقت بغض گلومو میگرفت با سارا حرف میزدم

آرووووومم میکرد

همه چیز یادم میرفت

خدایا کلی به خاطرش از تو تشکر کردم

نکردم؟؟؟؟؟؟؟

اما ............................

شاید هنوزم صداش یا حرفاش آرومم کنه

اما من هیچوقت اونو آروم نکردم

نشد یه بار اشکاشو پاک کنم

وقتی بهم غماشو نمیگه

وقتی فقط تو شادیاشم

انگار مثه بقیه ام

اما اون برام مثه بقیه نبود

خیلی دوست دارم عشقم

تصور کن روزی بهم
پیام بدی و جواب ندم!
زنگ بزنی و تعجب کنی چرا جواب نمیدم!
و روزی دیگه زنگ بزنی و یکی از خانواده ام جواب بده بگه بفرمایید؟
و تو بگی کجایی؟؟!
بگه منظورت اون مرحوم هست؟
چیکار میکنی؟ داد میزنی؟ گریه میکنی؟
اونوقت میگه امروز ۴ روزه دفنش کردیم
اون لحظه چی میگی؟
تا وقتی امروز کنارتم سعی کن دوستم داشته باشی و منو ببخشی حتی اگه روزی در حقت بدی کردم!
چون ممکنه روزی بیاد و من نباشم…
دیروز یکی رو دفن کردن امروز یکی و فردا هم من…
منو ببخش

عشقه دیگه!!!

منو ببخش بخاطرت دوباره چشمام شده خیس

یا مثل من اگه کسی به فکره دردایه تو نیس

خودت میدونی که برام از خودمم مهمتری

ببخش که هرشب از تو یه فکر و خیالم میگذری

ببخش اگه هرجا میری دلم برات شور میزنه

تا برنگردی پیش من دلواپسی ماله منه

ببخش اگه هردفعه من تو آشتی پیش قدم میشم

مغرورم اما پیشه تو تازه خوده خودم میشم

از سر شوق عشق اشکی که رویه گونمه

ببخش میلرزه دلم وقتی سرت رو شونمه

وقتی تورو میبینم نگام همش سمته تو

تموم آرزوی من دیدنه لبخنده تو

اگه دلتو میزنه حرفای پر محبتم

دلخور نشو از دسته من بزن به پای غیرتم

صحبته رفتن که میشه بی اعتنایی میکنم

ببخش اگه محبتو از تو گدایی میکنم

وقتی دلت میگیره من به بودنم شک میکنم

ببخش اگه به یاد تو پلکامو روهم میذارم

هر شب تو رویای منی،چیکارکنم؟دوستدارم

وقتی یکم تو خودمم اون لحظه های بی کسی

خودم میفهمم عزیزم که واسه من دلواپسی

وقتی میبینی چشام دوباره بارونی شده

چه مهربون میشی گلم وقتی میپرسی:چی شده

پراز غروره دله من ولی تو بی افاده ای

تعارف نمیکنم گلم تو خیلی صاف و ساده ای

هرجوری که حساب کنم بازم تو از من خیلی بهتری

♥♥دلت شکست فدات بشم♥♥

♥♥♥قسم به جونه تو خودم با اشکام جوش میدم اون دله مهربونتو♥♥♥

 

  مجنون میشوم،میشود لیلی من تو باشی...؟

ودر گذرگاه خیال یا به قول تو ناباوری تمام،بنوشی شربت عشقم را که پالپهای قلبم را به همراه دارد.

پیش کش را بگیر و باز کن آغوش گرمت را تا در اوج ابهام و

سردی دستان بی روحم از گرما و آتش درونت تغذیه کنم. 

  سرنوشت من را با نام تو قلم زده اند و حک شده است

برقلبم نام نازنینت.بی تو بهار نمیشود پاییزی که سلولهای قلبم برای نارسایی عشق به زمین می افتند.

باور میکنی...هه...نه!ولی بگذار به حساب روزهایی که جلوی

من اسم خسرو و فرهاد را می آوردی با این که میدانستی هیچ ربطی به قصه ی تو ندارند.

و من بودم که میخواستم مجنون قصه هایت باشم..آری...من...

 میترسم...میترسم از این که باز به سراغ من بیایی و سراغ رومئو

راهم از من بگیری.خجالت نکش.شرمگین نباش میدانم ته دلت تنگ شده است برای کنت ادوارد.مگرنه...؟

 باشد برو،ولی بدان من به اینکه حتی در قصه هایت باشم هم راضی بودم ولی تو...!

دیگر حرفی ندارم فقط،مجنونم و بگذار مجنون بمیرم...

 

آرام میروم ، آنچنان آرام که ندانی کی‌ رفته ام اما وقتی‌ جای

 خالیه مرا ببینی‌ آنچنان سخت رفته ام که تمام عمر زمان رفتنم را فراموش نکنی..!

....

مرا  آنگونه که دوست داری تصور نکن

 من سوژه گالری برتره عکس هایت نیستم  من همینم،بدون فتوشاپ..!

....

کاش تو تقویم روز نامرد هم داشتیم که بشه به بعضیا تبریک گفت..!

....

شاید بعضی وقتها راه رو عوضی برم ولی مهم اینه که هیچوقت با یه “عوضی” راه نمیرم..!

....

به خدا بگو: زمستانش سرد نیست  جمع کند تکرار فصلهایش را ،

من در تابستانش هم از بی وفایی دندان به دندان سائیده ام...!

....

یادش بخیر…  ‏”من بودم و تو” او بود و دیگری… این روزها…  ‏”تویی و او” من ماندم و خدا.!

برای مشاهده ادامه مطلب این پست اینجا را کلیک کنید

عشقه من . .. همدم تنهاييم نبودي ...

همدم تن هايي شدي که تنت را براي يک  شب ميخواستند!

.

.

.

ما گذشتيم و گذشت آنچه تو با ما کردي

تو بمان و دگران واي به حال دگران!

.

.

.

مي سپارمت به خدا. خدايي که هيچ

وقت نخواست تو را به من  بسـپارد!

.

.

.

در دلت بابغض بگويي

'کاش اينجا بود'

امامن ديگر به خوابت هم نميايم!

.

.

.

تمام وصيتم به تو اين است

" خوب بمان "

ز آن خوب هايي که من عاشقش بودم...!

عشق دروغکی

تنهایی

حلالم کن دارم میرم ...چقدراین لحظه دلگیره  

گناهی گردن مانیست ...همش تقصیر تقدیره

نگام کن لحظه ی رفتن ...چه تلخه این هم آغوشی

چه وحشتناکه دل کندن ...چقدر سخته فراموشی

پرازبغضم پرازگریه ...پرازتلخی وشیرینی

حلالم کن دارم میرم ...منوهرگز نمی بینی

حلالم کن اگه دستام ...به دستای توعادت کرد

آخه دنیای عاشق کش ...به ما دوتا خیانت کرد

کلاف آرزوهامو ...چراهیشکی نمی بافه

برای ما دوتا عاشق ...جدایی دورازانصافه

تمام سهم من از تو ...یه حلقه س که توو دستامه

تمام سهم تو ازمن ...یه عشق بی سرانجامه

تو بارونی ترین ابری ...من از پاییز لبریزم

چه معصومانه می باری ...چه مظلومانه می ریزم

 Love

 jrndl fi uarl shvdkh

زندگی پر از رویاست
پشت هر واژه ای که میخواندیم
در سایه ی واژهای فشرده ی شعرهات
در حاله ی راز آلود نفسهات
در همانجایی که دوست دارم هات،مستم میکرد
همین چندی پیش واژه ای را دیدم
نامش را پرسیدم گفت:(بی وفائی)
تا مرا شیدا دید
جامه ی اعتماد را پوشید
عطری از مهر بر خودش پاشید
و می از ساغر وجدان نوشید
هدفش قلبم بود،اینرا فهمیدم
دست بر پشت دست کوبیدم
چشمهایم تر شد،حق من این نبود گرییدم
کمی دورتر ز واژگان پلید
در کانون وجودم
عشق این فاحشه ی ولگرد،بساط گسترده
تن خود را به حراج آورده!
طفلی این دل که در غمت فرسود
ملول گشته ام از اینهمه فراز و فرود
فرار؟ نه
چاره ای باید کرد
گنجه ی خاطرات ذهنم را
در پی ردپای آرامش،کاویدم
در جوار رخدادهای کودکیم،پیدایش کردم
خنده ای از از شیار لبهایم گذری کرد و باز خندیدم!
و خدای خودرا که از او دور گشته بودم،چند
باز هم اسمش را چون شعری
در مناجات سحر گاهانم خواندم
در انحنای کمان ماه،سُر خوردم،به زمین افتادم
سجده هایم را دید
عقل و هوش از سرم دوباره پرید.

 

 دل شکسته

 

الو؟؟… خونه خدا؟؟ خدایا نذار بزرگ شم
 
الو … الو… سلام
 
کسی اونجا نیست ؟؟؟؟؟
 
مگه اونجا خونه ی خدا نیست؟
 
پس چرا کسی جواب نمی ده؟
 
یهو یه صدای مهربون! ..مثل اینکه صدای یه فرشتس. بله با کی کار داری کوچولو؟
 
خدا هست؟ باهاش قرار داشتم. قول داده امشب جوابمو بده.
 
 
ادامه
برای مشاهده ادامه مطلب این پست اینجا را کلیک کنید

Love For You!!

 

 

 

روزی شیوانا پیر معرفت یکی از شاگردانش را دید

که زانوی غم بغل گرفته و گوشه ای غمگین نشسته است.

شیوانا نزد او رفت و جویای حالش شد…

شاگرد لب به سخن گشود و از بیوفایی یار صحبت کرد

و اینکه دختر مورد علاقه اش به او جواب منفی داده

و پیشنهاد ازدواج دیگری را پذیرفته است !

شاگرد گفت که سالهای متمادی عشق دختر را در قلب خودحفظ کرده بود

و بارفتن دختر به خانه مرد دیگر او احساس می کند

 

باید برای همیشه باعشقش خداحافظی کند. 

ادامه

برای مشاهده ادامه مطلب این پست اینجا را کلیک کنید

تعداد صفحات : 8